یک. شاید من باید به نوشتن بر گردم. دلم برای نوشتن تنگ شده است. اینجا ساعت یازده و چهل دقیقه شب است و الآن صدای اتوبوسی میآید که در کنار آپارتمان من متوقف شده است تا مسافرهای آخر شب را سوار کند. زندگی گوریل فهیم...
من از ترموستات بخاری آپارتمانم متنفرم. آپارتمانم با این ترموستات غمگین و تنها مرا یاد آپارتمانهای کمونیستی خروشوفکای شوروی میاندازد. به همان اندازه مغموم، به همان اندازه خاکستری.تا حالا یکی دو بار خ گوریل فهیم...
صاحب استیک هاوس سر میز ما آمد و برای اینکه از ما خیلی خوشش آمده بود گفت بهترین گارسون رستوران را به ما اختصاص میدهد تا سرویس ویژه برایمان فراهم کند. من منتظر یک برد پیت پاپیون زده یا امبر هرد بلوند و گوریل فهیم...